آفریقا بهعنوان قارهای با بیش از 50 کشور از تنوع فرهنگی فوقالعادهای برخوردار است که هر منطقه و کشور در این قاره ویژگیهای منحصربهفرد خودش را دارد. داستانگویی و نقل شفاهی تاریخ و حکمتهای قومی بخش مهمی از فرهنگ مردم است که اغلب با موسیقی و رقص همراه هستند. بسیاری از مردم آفریقا چندین زبان محلی و بینالمللی صحبت میکنند. برخی از زبانهای پرکاربرد شامل سواحیلی، زولو، هوسا، و عربی هستند. موسیقی در زندگی روزمره مردم آفریقا جایگاه ویژهای دارد. از سازهای سنتی مانند طبل و کُورا گرفته تا سبکهای مدرن مانند آفروبیت، موسیقی وسیلهای برای بیان احساسات و جشنهاست. صنایعدستی، ماسکهای چوبی، مجسمهسازی، و طراحی پارچه بخشی از هویت فرهنگی مردم آفریقا است. در ادیان سنتی، طبیعت و روحها جایگاه مهمی دارند. این باورها در مراسم مختلف و زندگی روزمره مردم دیده میشود. مردم اغلب از محصولات محلی مثل ذرت، ارزن، و گیاهان دارویی برای پخت غذا استفاده میکنند. ( البته غذاهای گوشتی هم جایگاه ویژهای دارد) بسیاری از شهرهای آفریقا به سمت مدرنیزه شدن پیش میروند، اما مردم تلاش میکنند هویت فرهنگی خود را حفظ کنند. در شمال آفریقا و کشورهایی مثل مصر و مغرب فرهنگ عربی-اسلامی چیره است و بالطبع همه چیز از این موضوع تاثیر میپذیرد. غرب آفریقا مثل ساحل عاج و کیپ وورد با لباسهای رنگی و رقص و آواز اُخت شدهاند. جنگلهای استوایی و سبک زندگی شکارچی_گردآورنده در آفریقای مرکزی محوریت دارد. کنیا، موزامبیک، سیشل و غیره هم تحت تاثیر فرهنگ هندی آفریقایی در شرق این قاره هستند. مگر نگفتن سفر به آفریقا، سفر به ریشه انسان و دنیا!
آفریقا در نیمکره جنوبی قرار دارد؛ و بر همین اساس وقتی اینجا زمستان است آنجا تابستان است. بهترین زمان تور آفریقا از ماه بهمن تا فروردین میباشد. البته در ماههای خرداد و تیر در برخی نواحی فستیوال فرهنگی هنری برگزار میشود که به هدف شما از سفر مرتبط است. مناسبترین زمان برای مبهوت شدن در دنیای حیات وحش در ماه نوامبر عالی است. از اینجا شروع میشود. کلیک کنید!
خورشید طلایی بالای سرم میدرخشید و هوای گرم عطر طبیعت وحشی را در خود داشت. وقتی از هواپیما در نایروبی پایتخت کنیا پیاده شدم؛ هیجان کشف قارهای پر رمز و راز تمام وجودم را فرا گرفت. ماجراجویی من با سفری به ساوانای سرنگتی آغاز شد. سوار بر جیپ مخصوص سافاری در میان دشتهای وسیع حرکت کردیم؛ ناگهان یک گله فیل از کنارمان عبور کرد! چند متر جلوتر زرافهای بلندقد آرام در حال خوردن برگهای درخت بود. اما قلبم زمانی تندتر زد که در دوردست، یک شیر با غروری مثالزدنی قدم برمیداشت. راهنما گفت: «او سلطان این سرزمین است.» و من از نزدیک قدرت و شکوه حیاتوحش را احساس کردم. روز بعد به روستای ماساییها رفتم. مردان با لباسهای قرمز سنتی، رقصهای محلی اجرا میکردند و زنان با گردنبندهای رنگارنگ لبخند میزدند. از فرهنگشان، داستانهای کهن، و ارتباط عمیقشان با طبیعت شگفتزده شدم. در آخرین روز، سفری به آبشار ویکتوریا داشتم. غرش آب، مهی که در هوا پخش شده بود، و رنگینکمانی که بر فراز رودخانه شکل گرفته بود، صحنهای بود که هیچگاه از خاطرم نخواهد رفت. وقتی از پنجره هواپیما به آفریقا نگاه میکردم؛ میدانستم که این سفر تنها دیدن یک قاره نبود؛ بلکه لمس زندگی، طبیعت، و فرهنگی بود که همیشه در قلبم باقی خواهد ماند.